https://www.imdb.com/title/tt35075000/?ref_=nm_knf_t_1
علی دشتی (بازیگر تئاتر) و نگار سرافراز (دستیار کارگردان نمایش) در جریان تمرینهای تئاتر به اوج محبت و دلدادگی نسبت به یکدیگر میرسند. دیدگاههای علیرضا کوشک جلالی (نویسنده و کارگردان نمایش) در این مسیر نقش مهم و مؤثری در واقعیتر شدن اجرای علی، بهویژه در صحنههای دراماتیک، ایفا میکند. با این حال، حادثهای باعث میشود این گروه به اجرای نادری و باشکوه دست یابند که همه تماشاگران را شادمان و هیجانزده میکند.
هر بار که تصمیم میگیرم فیلمنامهای بنویسم، احتمالاً منبع الهامم رمانی است که خواندهام یا چیزی است که دیدهام و این ارتباط تاثیرگذار، برای من وسوسهای است تا بنویسم. جرقه این فیلمنامه از داستان دیگری به وجود آمد که درباره مردی بود که به اسکیزوفرنی مبتلاست، و ناگهان ایدهای به ذهنم رسید: چه میشود اگر شخصیت اصلی فیلمنامه یک بازیگر تئاتر باشد؟ چه میشود اگر این بازیگر تئاتر به دلیل ایفای نقشهای متعدد به این اختلال دچار شواین فکر مرا تحریک کرد تا قلم به دست گرفته و آشفتگی افکار مبهمم را روی کاغذ بیاورم. در روند خلق اثر، گفتگویی آموزنده با یکی از دوستانم داشتم و هر دوی ما به همان ایده «عشق» رسیدیم.
عشق میتواند مقصدی باشکوه برای چنین داستانی باشد. با این دید که تنها عشق میتواند منجر به پرواز و رشد شود یا شاید بالعکس، باعث سقوط و ناامیدی گردد.
عشق موضوعی اساسی است.
عشق همانند بودن روی لبه تیغ است.
این ایده که توجه مرا به خود جلب کرده بود، یادم آورد نمایش «با کاروان سوخته» اثر علیرضا کوشک جلیلی، استاد برجستهام را. به همین دلیل داستان ما حول آن نمایش شکل گرفت.
من به خودم قول دادهام فیلمی بسازم که هم فضایی شاعرانه و هم ترسناک اما همزمان امیدوارانه داشته باشد! هرچند نمیدانم آیا موفق شدهام یا خیر!
شخصیت علی دشتی عاشق میشود اما موانعی وجود دارد که اجازه نمیدهد این عشق بدرخشد و به یک داستان پریان تبدیل شود.
خلاصه اینکه سوال این است:
آیا این فقدان باید او را به انزوا بکشاند؟ یا باید الهامبخش او باشد تا ادامه دهد و پایداری کند؟
افتخارات:
With the Scorched Caravan
گالری تصاویر: